معلــــــــــــــــــــــــم بــــــــــــــلوچ (-_-)
انواع نکات آموزشی

معلم ، سیب و توت فرنگی

یک خانم معلم ریاضی به یک پسر هفت ساله ریاضی یاد می‌داد. یک روز ازش پرسید: اگر من بهت یک سیب و یک سیب و یکی بیشتر سیب بدهم تو چند تا سیب خواهی داشت؟

پسر بعد از چند ثانیه با اطمینان گفت: ۴ تا! معلم نگران شده انتظار یک جواب صحیح آسان رو داشت (۳).

او نا امید شده بود. او فکر کرد “شاید بچه خوب گوش نکرده است” تکرار کرد: خوب گوش کن، خیلی ساده است تو می‌تونی جواب صحیح بدهی اگر به دقت گوش کنی. اگر من به تو یک سیب و یک سیب دیگه و یکی بیشتر سیب بدهم تو چند تا سیب خواهی داشت؟

پسر که در قیافه معلمش نومیدی می‌دید دوباره شروع کرد به حساب کردن با انگشتانش در حالیکه او دنبال جوابی بود که معلمش رو خوشحال کند تلاش او برای یافتن جواب صحیح نبود تلاشش برای یافتن جوابی بود که معلمش را خوشحال کند. برای همین با تامل پاسخ داد “۴″….. نومیدی در صورت معلم باقی ماند.

به یادش اومد که پسر توت فرنگی رو دوست دارد. او فکر کرد شاید پسرک سیب رو دوست ندارد و برای همین نمی‌تونه تمرکز داشته باشه. در این موقع او با هیجان فوق العاده و چشم‌های برق‌زده پرسید: اگر من به تو یک توت فرنگی و یکی دیگه و یکی بیشتر توت فرنگی بدهم تو چند تا توت فرنگی خواهی داشت؟

معلم خوشحال بنظر می‌رسید و پسرک با انگشتانش دوباره حساب کرد. و پسر با تامل جواب داد “۳″؟ حالا خانم معلم تبسم پیروزمندانه داشت. برای نزدیک شدن به موفقیتش او خواست به خودش تبریک بگه ولی یه چیزی مونده بود او دوباره از پسر پرسید: اگر من به تو یک سیب و یک سیب دیگه و یکی دیگه بیشتر سیب بدهم تو چند تا سیب خواهی داشت؟ پسرک فوری جواب داد “۴″!!!

خانم معلم مبهوت شده بود و با صدای گرفته و خشمگین پرسید چطور ؟ آخه چطور؟ پسرک با صدای پایین و با تامل پاسخ داد “برای اینکه من قبلا یک سیب در کیفم داشتم” نتیجه : اگر کسی جواب غیر قابل انتظاری به سوال ما داد ضرورتا آن اشتباه نیست شاید یه بُعدی از آن را ابدا نفهمیدیم.

نوشته شده در تاريخ جمعه 28 بهمن 1390برچسب:, توسط خدابخش یزدانشناس |

 ديدي که دوام " شب" بسي کوتاه است؟            ديدي که " سحر" از پي شب، در راه است؟

آن عيسي ِ ما که زنده کرد، ايران را                     حقا که مسيحا دم و " روح الله " است.

... گرفتار جنگ يأس بوديم. سالهاي حکومت طاغوت،  دشنام به " شب" مي داديم و نفرين به " ستم" مي کرديم.

نااميد از پيروزي ، مقهور قدرت و مرعوب سرنيزه بوديم...

اما... مسيحا نفسي، احياگر نفوس شد و حيات اين ملت را جاني تازه بخشيد.

" روح خدا " بود که در جان افسرده مردم دميده شد.

او بود که پرده‌هاي غفلت را از هم دريد،

کابوس ترس و وحشت را از ميان برد،

جسارت و گستاخي حق طلبانه را به مردم بخشيد....

امت را با " اعجاز خون" آشنا ساخت و " فرهنگ شهادت‌طلبي" را در کام جان پيروان علي عليه‌السلام و آشنايان با کربلا و شاگردان عاشورا ريخت.

..... و بالاخره" دهه فجر" آمد، که طلوع فجر آزادي را نويد مي داد. ملت، تا پاي جان از " راه" و " رهبر" دفاع و حمايت کردند. شهيدان بر سر" ميثاق جان" استوار ماندند.

جانبازان، روز و شب، از روي شيدايي حق و شيفتگي به مکتب، به سنگر سازي ، درگيري ، شعار و تظاهرات پرداختند و در برابر حکومت طاغوت، حتي يک لحظه هم سرخم نکردند و" آري" نگفتند. هرگاه بيرق خونين حق خواهي و ستم ستيزي از دست رزمنده اي بر زمين مي افتاد، ديگران مصمم تر از پيش ، قدم جلو نهاده و در برافراشتن آن بيرق، همت به خرج مي داند.... تا بالاخره زنجيرها گسسته شد، " ساعت" فرا رسيد و يکي از " ايام الله" تحقق يافت و وعده راست الهي به وقوع پيوست و خورشيد تابيد...


ادامه مطلب...
نوشته شده در تاريخ پنج شنبه 20 بهمن 1390برچسب:دکلمه-زیبا-/دهه,فجر/بهمن, توسط خدابخش یزدانشناس |

 پیروزی روچه 22بهمن               آزادی روچه 22بهمن

وارُبی وسانی                     دِراهی دَم جَتانی

پیروزی روچه 22بهمن               آزادی روچه 22بهمن

22بهمن وشی یَک مِصتاقی                وشی یک مصتاقی

پَ ظالما کارُ پَ دشمِنا داغی                پَ دشمِنا داغی

آزادی روچه22بهمن                 پیروزی روچه 22بهمن

پیروزی روچه 22بهمن               آزادی روچه 22بهمن

22بهمن روچه وَشیانی          شادوگلانی مِهرُموبتانی

مَی شادی روچه22بهمن              پیروزی روچه22بهمن

پیروزی روچه 22بهمن             آزادی روچه 22بهمن

22بهمن دورانی زمانِ              واهوگو مُرادا دِردانی اَرمانِ

مُرادی روچه22بهمن             پیروزی روچه 22بهمن

پیروزی روچه 22بهمن            آزادی روچه 22بهمن

گردآورنده:یزدانشناس


ادامه مطلب...
نوشته شده در تاريخ سه شنبه 11 بهمن 1390برچسب:, توسط خدابخش یزدانشناس |